غوغای قلم - سید نصراله شاهرخی

عالم پر است از تو و خالیست جای تـــو

غوغای قلم - سید نصراله شاهرخی

عالم پر است از تو و خالیست جای تـــو

غوغای قلم - سید نصراله شاهرخی

امام على علیه السلام
حق را ، از آنِ هر که بود ، نزدیک یا دور ، بر عهده گیر ؛ در این راه شکیبا باش و آن را به حساب خداوند بگذار.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

نپسندی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۰۰ ، ۰۲:۰۲
سید نصراله شاهرخی

شعری به مناسبت میلاد سراسر نور مولی الموحدین از حسن کردی:

اولین بار علی گفتم و جانم دادند

با علی در رگ غیرت ضربانم دادند

یا علی گفتم و معیار نشانم دادند

با تماشای نجف جان جهانم دادند

لب من تا که به انگور ضریح تو رسید

لرزه افتاد به جان و ز سرم عقل پرید

 

اسم اعظم همه جا نام علی بود علی

مظهر لطف خداوند جلی بود علی

در شب جهل چراغ ازلی بود علی

به خدا در همه افاق ولی بود علی

قبل از ایجاد علی نقش به دلها می زد

بر گِل شیعه چه با حوصله امضا می زد

 

هر که از جام تو نوشید خدا باور شد

هر که سودای جهان داشت تو را نوکر شد

رند ان بود که دنباله روی قنبر شد

حرف سلمان شد و دیدم ز ملک سرتر شد

حب حیدر شده مبنای مسلمانی ما

از علی بوده مسلمانی ایرانی ما

 

نوکرت نزد تو ارامش فردا دارد

بی نیاز است هر ان کس که علی را دارد

ملکوت نجفت ارزش دنیا دارد

هر که از عشق تو دیوانه شود جا دارد

معنی دست خدا دست توانای علی ست

بهترین نام جهان نام دل ارای علی ست

 

بی علی هیچ نمازی به خدا واصل نیست

قبله یک لحظه به بدخواه علی مایل نیست

جز علی شیعه امیری به جهان قائل نیست

بی علی دعوت یک عمر نبی کامل نیست

نفسی از تو اگر وقت حسابش برسد

به همه خلق خداوند ثوابش برسد

 

دم تو معجز عیسای مسیحا میشد

روشنایت ید بیضایی موسا میشد

به خلیل عشق تو بردأ و سلاما میشد

گره نوح به یک ناد علی وا میشد

یار شبهای حرایی محمد بودی

مثل زهرا ز همه خلق سرامد بودی

 

مظهر قهر خدا تیغ دو ابروی علی

می وزد از شب معراج نبی بوی علی

تکیه زد پرچم اسلام به بازوی علی

اُحد انگشت به لب مانده ز نیروی علی

ذولفقار تو خدا را به تغزل اورد

جبرییل ایه برایت عوض گل اورد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۵۶
سید نصراله شاهرخی

جرم بیگانه نباشد که تو خود صورت خویش

گر در  آیینه ببینی برود دل ز برت

سعدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۳۰
سید نصراله شاهرخی

من شاعر نیستم. حس میکنم هیچ استعدادی هم در زمینه شعر و شاعری یا ندارم و یا اگر هم داشته باشم، هنوز اونقدر مسئله و دغدغه من نشده که پیگیرش بشم. منتها با توجه به اینکه تو خونه ما همیشه شعر جریان داشته و همچنین رشته تحصیلی من توی دبیرستان، ادبیات و علوم انسانی بوده، من هم دوست داشتم تجربه کنم شعر گفتن رو. اواخر دهه ۸۰ بود که بعد از اینکه یک دور کامل دیوان حافظ رو خوندم، شعر زیر رو با همه اشکالاتش توی اواخر شب تا ابتدای صبح گفتم و این شد اولین غزل من:

اسم این غزل رو گذاشته بودم «طوفان ماه در قلب من»

ماه من هفت آسمان را نور باران میکند
تک گل من عالمی را چون گلستان میکند

بوی جوی مولیان از دامنش آید همی
او زمستان را برایم نو بهاران میکند

یاد یار مهربانم بس که در جان من است 
یاد او در قلب من"غوغا" و طوفان میکند

«می نماید عکس می در رنگ روی مهوشش»
ابروانش دردها را خوب درمان میکند

چشم مستش طعنه بر چشمان حوری میزند
زلف پیچانش همه عالم پریشان میکند

گرچه در اخلاص و ایمان نگارم نیست شک 
با نگاهش رخنه هم در دین و ایمان میکند

تا که دورم من از او همچون گلی پژمرده ام
آن لب و لبخند او دل را چراغان میکند

من کفی از خاک پایش را به جانم میخرم 
جان من را خاک پای او خروشان میکند

هرچه گفتم از کمالش بارها کم گفته ام 
شعر من هرچه کمال اوست نقصان میکند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۱۸
سید نصراله شاهرخی